متعاقب بیانات امام خمینی (ره) و سایر رهبران انقلاب درباره ضرورت مراعات حجاب در ادارات، دولت موقت طی بخش نامه ای، رعایت این اصل اسلامی را در ادارات خواستار شد…
دغدغههای اعمال بخشنامه برقراری حجاب در ادارات
متعاقب بیانات امام خمینی (ره) و سایر رهبران انقلاب درباره ضرورت مراعات حجاب در ادارات، دولت موقت طی بخش نامه ای، رعایت این اصل اسلامی را در ادارات خواستار شد. در آن روزها مرحوم آیتالله اشراقی ازسوی امام خمینی (ره) برای نظارت بر اجرای این امر تعیین شد. مهندسهاشم ربانی از اطرافیان آیتالله اشراقی که در این ایام ناظر اِعمال بخشنامه برقراری حجاب در ادارات از سوی آیتالله اشراقی بوده است، خاطرات خود را در این باره چنین بیان میکند:
«وقتی بخشنامه برقراری حجاب در ادارات صادر شد، اجرای آن به هیئت پاکسازی و نظارت بر سالمسازی ادارات واگذار شد. در آن بخشنامه گفته شده بود خانمها موظفند حجاب (چادر) سرشان کنند. حرفی درباره یونیفورم نبود، یعنی با روسری شروع شد، اما هنوز رؤسا جدی نمیگرفتند، ولی تا وارد ادارهای میشدیم، هر خانمی که رعایت نکرده بود، دستمالی سرش میکرد. آقای اشراقی میگفتند خوب است همین که دارند حرمت را رعایت میکنند، کافی است و کم کم که قانون شد، میآیند در حد قانون.
در بعضی از ادارات هنوز برایشان حجاب جا نیفتاده بود. آقای اشراقی برایشان توضیح میداد که حجاب به نفع نظام و بیشتر از آن به نفع خودتان است. حرمت یک خانم با حجاب حفظ میشود. برای خانمها جلسات سخنرانی میگذاشت. یادم میآید اولین یونیفورمی هم که مطرح شد، در وزارت نیرو بود. آقای عباسپور که بعدها به شهادت رسیدند، به عنوان وزیر درخواست برگزاری جلسهای را کردند. به طبقه آخر وزارتخانه رفتیم، سالن بزرگی بود و آقای اشراقی در آنجا برای خانمهای وزارتخانه درباره جایگاه زن و ارزش او در اسلام و اجتماع به عنوان مرکز کانون خانواده صحبت کردند. همان جا یکی از خانمها بلند شد و گفت ما به گفتههای شما اعتراضی نداریم، ولی فکر نمیکنید این روسریها با لباسهایی که داریم همخوانی ندارند؟ آقای اشراقی پرسید منظورتان چیست؟ همان خانم جواب داد یک یونیفورم به ما بدهید تا با این روسریها بپوشیم. ما که پول نداریم یونیفورم بخریم.
همان جا آقای اشراقی به آقای عباسپور گفت شما به هزینه وزارت نیرو برای هر کدام از خانمها یک روپوش تهیه کنید. دلم میخواهد وزارت نیرو در این امر پیش قدم باشد و همین را برای جاهای دیگر الگو کنیم. طرح مانتو در ادارات از همین جا شروع شد و آقای عباسپور هم موضوع را اجرا کرد، چون وقتی مجدداً به وزارت نیرو رفتیم، دیدیم همه خانمها روپوش طوسی و روسری بلند پوشیدهاند.»
منش اخلاقی و انسانی نماینده امام
از بخشهای مهم ماجرای اجباری شدن حجاب در ادارات، رفتار انسانی وهمراه با تسامح داماد و نماینده امام در اینباره است. واقعیت این بود که درآن مقطع، برخی بانوان شاغل در ادارات، عادتا و به دلیل مدت طولانی به سر بردن در فضای حاکمیت رژیم گذشته، در پذیرش حجاب تردید داشتند و حتی برخی از ایشان دربرابر این امر مقاومتهایی نیز نشان میدادند.
در این روزها نماینده امام در مقابل این رویکرد، شیوهای ارشادی وحتیالمقدور غیر آمرانه درپیش گرفت که درعمل جواب داد و به نتیجهای مثبت منتج گردید. مهندسهاشم ربانی از نزدیکان آیتالله اشراقی دراینباره میگوید:«در آن زمان آقای علیرضا نوبری از طرف آقای بنیصدر به ریاست بانک مرکزی منصوب شده بود. چون میخواستیم گزارشهایی از وضعیت پولی مملکت را به امام بدهیم و از طرفی چون آقای نوبری ظاهر بچه مسلمانی نداشت ـ تحصیل کرده کانادا و تازه به ایران آمده بود ـ روی ایشان هم حساسیت بود تا مبادا نظام پولی کشور آسیب ببیند، به همین خاطر زیاد به بانک مرکزی میرفتیم. در همان روزی که به بانک مرکزی رفتیم، دیدیم اکثر خانمها بیحجاب هستند و بعضی با دیدن ما روسری سر کردند و بعضی دیگر بیتفاوت ماندند که آقای اشراقی تذکری به آنها دادند.
فردای آن روز قرار بود دوباره به بانک مرکزی برویم. شب همان روز هم شاپور بختیار که در فرانسه زندگی میکرد، همه خانمها در اعتراض به برنامه حجاب با لباس مشکی در اداره حاضر شوند و عصر همان روز هم در ساعت ۴ بعدازظهر در خیابان پاستور جلوی نخستوزیری تجمع کنند.
صبح فردا که به بانک مرکزی رفتیم، به اولین اتاقی که وارد شدیم، پنج یا شش خانم بیحجاب سیاهپوش نشسته بودند. چون اطلاع نمیدادیم و برای بازدید میرفتیم، آنها غافلگیر شده بودند. حاجآقا از اولین خانم پرسید:«خواهر! چرا مشکی پوشیدهاید؟» مخاطب آقای اشراقی هول شد و گفت:«به حضرت عباس، زن عمویم فوت کرده است.» آقای اشراقی از دومی پرسید جواب شنید یک ماه پیش خالهام فوت کرده است. هنوز چهلمش نشده است. بعضیها هم سکوت کردند، ولی یکی از خانمهای جوان نپذیرفت و از اتاق خودش را به راهرو رساند و گفت:«حاجآقا من حرف دارم.»
آن زمان آقای بنیصدر مقالهای درباره حجاب نوشته و در آن مقاله به تشعشعاتی اشاره کرده بودند که از موی خانمها بیرون میآید. آن خانم جوان هم ظاهراً به حجاب اعتقادی نداشت. همراه ما هم فرد متدینی به نام فضلینژاد بود که نمایندگی آقای بنیصدر را به عهده داشت، بالاخره بحث طول کشید و حدود ۲۰۰ نفری در راهروی بانک مرکزی جمع شدند. بعد از کلی صحبت آن خانم گفت:«من متقاعد نشدم.» آقای اشراقی هم گفت:«متقاعد شوی یا نشوی، این قانون است و ما ابلاغیهاش را زدهایم. اگر میخواهید اینجا شاغل باشید و در نظام جمهوری اسلامی کار کنید، باید ضوابط را رعایت کنید. متقاعد نشدنت هم بستگی به اعتقاداتت دارد، میتوانی مطالعه کنی.»
فردای آن روز که دوباره وارد بانک مرکزی شدیم، آقایی جلوی ما را گرفت و گفت:«فکر نمیکردم این قدر بیمعرفت باشید.» پرسیدیم:«چه شده است؟» جواب داد:«دیروز خواهر من با شما بحث کرد و شما ناراحت شدید و دستور دادید خواهرم را گرفته و به زندان بردهاند. دیشب شوهر و دو بچهاش تا صبح نخوابیدند.» آقای اشراقی تا فهمید همان خانم جوانی را گرفتهاند که روز قبل با ایشان در راهرو بحث میکرد، به من گفت پیگیری کنید آزاد شوند. من هم با آقای [علیرضا] افشار ـ که حالا مسئول بسیج است ـ و آن زمان در کارهای انتظامی بود، تماس گرفتم. ایشان نیم ساعت بعد جواب داد آن خانم را در تظاهرات بعدازظهر دیروز دستگیر کردهاند. آقای اشراقی گفت خانم جوان را آزاد کنند. فردای آن روز که برادرش برای تشکر آمده بود از حاجآقا شنید خواهر شما را به این دلیل گرفتهاند که به نظام بد و بیراه گفته است.
برادر آن خانم که مرد متینی بود، عذرخواهی کرد و شنیدم که خواهرش نیز میخواست بیاید و از آقای اشراقی تشکر و عذرخواهی کند. گاهی اوقات هیئتهای پاکسازی که آن زمان خیلی داغ بودند، به خاطر عدم رعایت حجاب کسی را مثلاً دو سال منتظر خدمت میکردند که آقای اشراقی به وزیر یا مسئول مربوطه میگفت منتظر خدمت را حد معمولی بگیرید که به زندگیشان لطمه نخورد. ایشان جاذبه اسلام را در نظر داشتند. این را هم اضافه میکنم که تمام نهضت آزادیها و جبهه ملیها با اجباری شدن حجاب مخالف بودند. آنها میگفتند حجاب باید اختیاری باشد، ولی بنیصدر موافق اجباری شدن حجاب بود. از فحوای کلام همراهان آیتالله اشراقی چنین بر میآید که مشارالیه به دنبال حفظ شخصیت زنها از طریق وقوف آنها به اهمیت حجاب بوده است. وی علت اصرار برخی از زنهای مسلمان به عدم رعایت حجاب را ناشی از نحوه تعلیمات و آموزش میدانست و معتقد بود این تعلیمات باعث شده است زنها فکر کنند حجاب مانع رشدشان میشود. از این رو مشارالیه بر این باور بود باید در این زمینه فرهنگسازی صورت بگیرد.»
[tabs][tab title=”منبع”]ریحانه[/tab] [/tabs]
ژوئن 6, 2014 در 11:50 ب.ظ
پس باذکرخاطره ی فوق ازمرحوم اشراقی حاکی این امراست که بسیاری ازحقایق تاریخی مکتوم مانده است مانندموافقت اقای بنی صدرباحجاب اجباری وممنوعیت کراوات واینکه خوداقای بنی صدرکراوات نمیزدالبته این نکته اضافه شودکه بنی صدرنه ازروی اعتقادقلبی بلکه به خاطرجاه طلبی وفرصت طلبی وتظاهربه دینداری خودرانزدحزب الهی هاوروحانیون شیعه عزیزنموده تابه هدفش یعنی ریاست جمهوری نایل شود
ژوئن 7, 2014 در 10:28 ب.ظ
تایید و تکذیب یک نفر حجت نیست بلکه آنچه دین اسلام گفته حجت است.
ژوئن 7, 2014 در 11:03 ب.ظ
بسمه تعالی جناب وطن دوست سلام علیکم بااحترام وتشکر؛منظورمن هرگزاین نبودکه مخالفت ویاموافقت بنی صدرویافرددیگری راحجت ویافصل الخطاب قلمدادکنم بلکه واقعیتهایی ناگفته درموردانقلاب میباشدکه لازم است که ازگذشت سی وپنج سال ازپیروزی شکوهمندانقلاب اسلامی به منظورتنویرافکارعمومی بازگوشودولاغیر؛اگرنه قطعیت وفصل الخطاب بودن احکام اسلام برای راقم این سطورمسجل است