google بررسی لغوی حجاب های مختلف | حجاب برتر
Find Me Here
15 دسامبر

بررسی لغوی حجاب های مختلف

مجموعه: متن

حجاب های مختلفی در سراسر جهان وجود دارد از جمله چادر،جلباب،حبره و…. در این مطلب می خواهیم آنها را از نظر لغوی و کاربردی بررسی کنیم.

انواع حجاب

در لغت نامه دهخدا ذیل کلمه «چادر» چنین آمده است: «پارچه ای که زنان برای پوشاندن چهره و دست ها و سایر اعضا و البسه بر روی همه لباس ها می پوشند».۱ در فرهنگ فارسی معین هم برای این واژه سه معنا ذکر کرده اند: «بالا پوشی که زنان روی سر اندازند و همه اندام آنان را بپوشاند؛ خیمه، پرده بزرگ و سایبان».۲
از این سه معنا، تنها معنای اول مورد نظر ماست. البته چادر فعلی که زنان ایران می پوشند، جز اندکی از چهره را نمی پوشاند و پوششی گسترده است که از بالا روی لباس های دیگر پوشیده شده و سر تا قدم ها را می پوشاند. در بعضی موارد، در دو طرف پیشانی دو بند یا قطعه ای کش به چادر وصل می کنند تا بر روی پیشانی محکم گردد و دو طرف آن را که در قسمت جلوی بدن به هم می رسد، با دست به هم می گیرند تا باز نشده و لباس های زیرین نمایان نگردد. بسیاری از زنان با حجاب نیز لبه های چادر را در دو طرف صورت جمع کرده، آن را روی چانه با یک دست می گیرند و از رها شدن آن به صورت آزاد که بیشتر، موجب کنار رفتن چادر از روی لباس های زیرین و گاه نمایان شدن قسمت هایی از گریبان و اطراف آن می گردد، جلوگیری می کنند. به طور معمول، رنگ این پوشش در بیرون از منزل مشکی است و در داخل منزل، به ویژه نوعی چادر که وقت نماز پوشیده می شود و «چادر نماز» نام دارد، به رنگ های روشن و بیشتر سفید است. البته، به دلیل قرینه های تاریخی زیر، پوشش چادر در ایران، تنها به زمان حاضر اختصاص ندارد و قدمتی دیرینه داشته و حتّی به دوران پیش از اسلام باز می گردد.
بر اساس گفته کتاب زن به ظنّ تاریخ، زنان اشکانی بر بالای لباس های خود چادر می پوشیده اند.۳ همچنین زنان عهد ساسانی، گاه چادری گشاد و پر چین به سر می کردند که تا وسط ساق پا می رسیده است. نقش هایی که از بانوان ساسانی در بشقاب های نقره ساخته شده، نشان آن است که هر یک از این بانوان، چادری به خود پیچیده دارند.۴ در شاهنامه فردوسی نیز پوشش زنان ایران باستان، توصیف شده است. آنجا که شیرین، همسر خسرو پرویز، در بارگاه «شیرویّه» می گوید:
بدانگه که من جفت خسرو شدم
به پیوستگی در جهان نو شدم
بگفت این و بگشاد چادر ز روی
همه روی ماه و همه پشت، موی
مرا از هنر موی بد در نهان
که آن را ندیدی کس اندر جهان
نمودم همه پیشت این جادویی
نه از تنبل و مکر و از بد خویی
نه کس موی او پیش از این دیده بود
نه از مهتران نیز بشنیده بود۵
پوشیدن چادر نه تنها در ایران که در دیگر مناطق نیز از دیرزمان رایج بوده است. جرجی زیدان، دانشمند معروف مسیحی، در مورد حجاب زنان اروپا می گوید: «اگر مقصود از حجاب، پوشاندن بدن به وسیله چادر، روسری و… است، این موضوع قبل از اسلام و حتّی پیش از دین مسیح در اروپا معمول بوده و مسیحیّت هم در آن تغییری نداده است».۶
نویسنده کتاب فرهنگ البسه مسلمانان نیز از بوکینگهام که مسافرت هایی به بین النّهرین داشته، نقل می کند: «زنان این دیار، چادر بزرگی از ابریشم مشکی، همان طور که در میان زنان توانگر قاهره مرسوم است، می پوشند.»۷ همین نویسنده با نقل اینکه در تصویرهای سفرنامه ویت مان (سفرهایی به ترکیه آسیایی، سوریه و مصر) یک حبر (چادر ابریشمی سفید رنگ) دیده می شود، می نویسد: «این مسافر در صفحه ۲۷۴ گوید: در اوقات دیگر، زنان چادر یا روپوش فراخ سیاهی می پوشند که تقریباً تمام بدن را می پوشاند و تا پاشنه های پا پایین می آید.»۸ امروزه نیز این پوشش در بیشتر کشورهای عربی، و از آن شمار عربستان، سوریه، الجزایر، عراق و بیشتر کشورهای حاشیه خلیج فارس معمول است.
در قرآن کریم (احزاب: ۵۹) به این گونه از حجاب اشاره شده و محققانی که در مورد لباس مسلمانان تحقیق کرده اند، از جمله شرق شناس هلندی، دُزی، اذعان دارند که در زمان خاتم پیامبران حضرت محمّد مصطفی صلی الله علیه و آله نیز مرسوم بوده است،۹ ولی در زبان عرب، این پوشش با اسم ها و اصطلاح های گوناگون و متفاوتی به کار رفته که برای آشنایی بیشتر خوانندگان، به بعضی از آنها اشاره می کنیم. البتّه، باید توجّه داشت که همه این اصطلاح هایی که در لغت عرب برای واژه چادر به کار می رود، از نظر کلّی و در اصل معنا با هم مشترکند، ولی هر یک، ویژگی های مخصوصی دارند که قابل توجه و دقت است.

جلباب
ریشه لغوی «جلباب» (ج ل ب) است که کتاب های لغوی مختلف، از جمله منتهی الارب فی لغه العرب،۱۰ لسان العرب۱۱ و العین،۱۲آن را به: سیاهی شب، ابر بی آب یا ابر متراکمی که به کوه می ماند، معنا کرده اند.
ابن فارس نیز در معجم مقاییس اللّغه۱۳ برای آن دو معنا نقل کرده است: «آوردن شی ء از جایی به جایی» و «چیزی که شی ء دیگر را می پوشاند.» او سپس ادامه می دهد: «اصل، معنای دوم و جلباب نیز از این معنا مشتق شده است».۱۴
جمع واژه جلباب «جلابیب» است. در برخی کتاب های لغت از جمله اقرب الموارد نقل شده که: زنی از قبیله «هزیل» در ماتم مردی که در جنگ کشته شده بود، چنین نوحه سرایی می کرد:
تمشی النُّسورُ إلیه و هی لاهیه
مَشیَ العَذاری عَلیهنّ الجَلابیب ۱۵
کرکس ها به آنجا که او از پا درافتاده می روند و از دیدنش شادی می کنند، مانند راه رفتن دوشیزگان پوشیده در جلباب های خود.
فرهنگ لغت عربی ـ فارسی منتهی الارب فی لغه العرب، جلباب را چنین معنا می کند: «جلباب: پیراهن و چادر زنان و معجر یا چادری است که زنان لباس خود را بدان از بالا بپوشند».۱۶
مجدالدّین محمّد بن یعقوب فیروز آبادی در کتاب قاموس المحیط در مورد معنای این واژه می نویسد: «پوشش گسترده ای است برای زنان، کوتاه تر از ملحفه، یا آن چیزی است که زن به واسطه آن، لباس هایش را از بالا می پوشاند، مانند ملحفه، یا اینکه مقنعه است.»۱۷کتاب های لغت معتبر لسان العرب ۱۸و العین۱۹ هم در مورد این واژه می نویسند: «لباسی است گسترده تر از مقنعه و کوتاه تر از ردا که زن به واسطه آن، سر و سینه اش را می پوشانیده است».
فیومی در مصباح المنیر می نویسد: «جلباب، لباسی است گسترده تر از مقنعه و کوتاه تر از رداء.»۲۰اقرب الموارد۲۱ نیز نخست آن را به لباسی گسترده برای زن که از ملحفه کوتاه تر است معنا کرده و آن گاه به نقل گفته های دیگری همچون: «آنچه زن به واسطه آن، لباس هایش را می پوشاند» و اینکه «جلبات همان ملحفه است» می پردازد.
بیشتر واژه شناسان به اینکه جلباب پوشش گسترده ای برای زنان است اشاره کرده اند؛ پوشش فراگیری که زنان بر سر می انداخته و بر بالای لباس های خویش می پوشیده اند. چیزی بسیار شبیه به چادری که زنان امروزی بر سر می اندازند.
دُزی، مستشرق هلندی نیز در کتاب فرهنگ البسه مسلمانان می نویسد: «بخاری، کلمه جلباب را مرادف ازار به کار برده است. با این حال، باید به معنای همان چادر بزرگی باشد که در شرق، زنان هنگام بیرون شدن از خانه سر تا پای خود را در آن می پوشانند».۲۲
أَزَرَ
ریشه لغوی این واژه «أَزَرَ» و به معنای دور چیزی را گرفتن و احاطه کردن است. این واژه در فرهنگ القاموس المحیط۲۳ به «ملحفه، هر آنچه تو را بپوشاند (ماسترک)، عفاف، زن و میش» ترجمه شده است. البته امروزه این واژه، بیشتر در مورد چادر و شلوار به کار می رود. فرهنگ عربی – فارسی منتهی الإرب۲۴ نیز همین دو معنا را آورده است. دزی می گوید: «در تمام ادوار اسلام، از زمان پیامبر تا کنون، این کلمه همیشه در معنای چادر بزرگ یا روپوشی که زنان شرق با آن خود را می پوشانند، به کار رفته است».۲۵در کتاب فرهنگ البسه مسلمانان، ازار به صورتی که در حال حاضر زنان مصری می پوشند، از زبان یک شاهد انگلیسی به نام لَیْن که بر اساس نوشته مؤلّف، به داشتن دقّت نظر معروف است، چنین توصیف می شود: «قطعه پارچه نخی است که زنان عرب، عموماً هنگام ظاهر شدن در انظار عموم می پوشند… یک طرف آن را از پشت سر روی پیشانی می اندازند و با نواری که در داخل آن دوخته شده می بندند و بقیّه آن، از پشت و اطراف بدن تا نزدیک یا روی زمین آویزان می شود و تقریباً بدن را به طور کامل می پوشاند؛ زیرا طوری آن را مرتّب می کنند که دو طرف آن در قسمت جلوی بدن به هم می رسد. بدین طریق، این لباس، غیر از حجاب صورت و قسمت کوچکی از یک پیراهن گشاد،… تمامی البسه دیگر را می پوشاند».۲۶
حبَرَه
۱٫ گونه ای چادر کتانی یا پنبه ای راه راه که نوع یمنی آن معروف است، برد یمانی؛ ۲٫ چادر سیاه حریری که زنان بیرون از خانه می پوشند.۲۷
بر اساس کتاب فرهنگ البسه مسلمانان،۲۸ پوشیدن این نوع چادر در کشورهای ترکیه، سوریه، مصر، عربستان و شهر قاهره معمول بوده و هنوز نیز در کشورهای عربستان، سوریه و الجزایر رایج است.
ملحفه
چادری است که زن بر خود می پیچد.۲۹ فرهنگ عربی ـ فارسی منتهی الارب۳۰ نیز «ملحفه» را بر وزن «مِکنَسَه» چادر، معنا کرده است. البته، این واژه در زبان عربی به مطلق لباس رو و روانداز نیز گفته می شود.۳۱
عبائه
نوعی چادر است که خطوط سیاه بزرگی داشته باشد.۳۲ عبائه، از حریر سیاه و لطیف بافته می شود و زن آن را از بالای سر می پوشد.۳۳
رداء
فرهنگ لغت منتهی الإرب، این واژه را چادر معنا کرده است.۳۴ «مرداه» نیز به همین معناست.۳۵ به طور کلی، می توان گفت رداء لباسی است که بر بالای لباس ها پوشیده می شود، البته اگر آستین و دوخت نداشته نباشد، همان ازار است که مورد استعمال زنان و مردان است، ولی برای مردان «بث» و برای زنان «عبائه» نامیده می شود.۳۶
کسا
از ریشه کسا، به معنای پوشیدن و به مطلق لباس و جامه گفته می شود.۳۷با مراجعه به متن های عربی، به ویژه به قرینه حدیث شریف کساء، روشن می شود که بیشتر در مورد جامه ای فراگیر به کار می رود که بر روی لباس ها پوشیده می شود. چیزی شبیه عبا که مورد استفاده مردان و همچنین زنان قرار می گیرد. البته با توجه به شواهد موجود، کِساء مورد استفاده بانوان، همان عبائه یا چادر زنانه است.
پی نوشت ها:

۱٫ على اکبر دهخدا، لغت نامه فارسى دهخدا، تهران، مؤسسّه لغت نامه دهخدا، ۱۳۶۵، ج ۱۷، ص ۱۴٫
۲٫ محمد معین، فرهنگ فارسى معین، تهران، امیر کبیر، ۱۳۴۶، چ ۷، ج ۱، ص ۱۲۶۴٫
۳٫ بنفشه حجازى، زن به ظنّ تاریخ، تهران، شهر آب، چ ۱، ص ۱۴۱٫
۴٫ همان، ص ۱۹۸٫
۵٫ ابوالقاسم فردوسى، شاهنامه، مصحّح: ژول مول، شرکت سهامى انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، ۱۳۷۰، چ ۵، ج ۷، ص ۲۲۲۳٫
۶٫ ر. پ. آ، دزى، فرهنگ البسه مسلمانان، مترجم: حسینعلى هروى، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۵۹، ص ۱۲۹٫
۷٫ همان، ص ۱۲۹٫
۸٫ اسد اللّه محمدى نیا، گزیده اى از بهشت جوانان، قم، سبط اکبر، ۱۳۷۹، چ ۱، ص ۱۸۳٫
۹٫ همان، ص ۲۶٫
۱۰. عبدالرحیم صفى پور، منتهى الارب فى لغه العرب، چاپ اسلامیه، ۱۳۷۷ ه . ق، ج ۱ و ۲، ص ۲۸۶٫
۱۱. ابن منظور، لسان العرب، بیروت، دار احیاء التراث العربى، ۱۴۰۸ ه . ق، چ ۱، ج ۲، ص ۳۱۶٫
۱۲. خلیل ابن احمد فراهیدى، العین، بیروت، مؤسّسه دارالهجره، ۱۴۰۵ ق، چ ۱، ج ۶، ص ۱۳۲٫
۱۳. احمد بن فارس بن زکریا، معجم مقاییس اللّغه، قم، مکتب الاعلام الاسلامى، ۱۴۰۴ ق، ج ۱، ص ۴۶۹٫
۱۴. همان، ج ۱، ص ۴۶۹٫
۱۵. سعید خورى شرتونى، اقرب الموارد، قم، منشورات مکتبه آیه اللّه العظمى المرعشى النّجفى، ۱۴۰۳ ه . ق، ج ۱، ص ۱۳۰٫
۱۶. فرهنگ عربى فارسى منتهى الارب فى لغه العرب، ج ۱ و ۲، ص ۲۸۶٫
۱۷. مجدالدین محمّد بن یعقوب فیروز آبادى، قاموس المحیط، بیروت، ۱۴۱۲ ه .ق، چ ۱، ج ۱، ص ۱۷۳٫
۱۸. لسان العرب، ج ۲، ص ۳۱۷٫
۱۹. العین، ج ۶، ص ۱۳۲٫
۲۰.احمد فیّومى، مصباح المنیر، بیروت، مؤسّسه دارالهجره، ۱۴۰۵ ه .ق، ج ۱، ص ۱۰۴٫
۲۱. اقرب الموارد، ج ۱، ص ۱۳۰٫
۲۴. فرهنگ البسه مسلمانان، ص ۱۱۷٫
۲۳. قاموس المحیط، ج ۱، ص ۶۸۵٫
۲۴. فرهنگ عربى ـ فارسى منتهى الإرب فی لغه العرب، ج ۱ و ۲، ص ۲۸۶٫
۲۵. فرهنگ البسه مسلمانان، ص ۱۱۷٫
۲۶. همان، ص ۲۵٫
۲۷. جبران مسعود، فرهنگ الفبایى الرّائد، مترجم: رضا انزابى نژاد، مشهد، آستان قدس رضوى، ۱۳۷۲، چ ۱، ص ۶۵۱٫
۲۸. فرهنگ البسه مسلمانان،، ج ۱، ص ۱۲۹٫
۲۹. منتهى الارب، ج ۱ و ۲، ص ۱۱۳۴٫
۳۰. مصباح المنیر، ج ۲، ص ۵۵۰٫
۳۱.محمّد بندر ریگى، فرهنگ جدید عربى -فارسى، تهران انتشارات اسلامى، ۱۳۶۴، چ ۴، ص ۴۸۹٫
۳۲. العین، ج ۲، ص ۲۶۲٫
۳۳. خطیب العدنانى، الملابس و الزینه فى الاسلام، انتشارات العربى، ۱۹۹۹ م، ج ۱، ص ۱۹۱٫
۳۴. منتهى الإرب، ج ۱ و ۲، ص ۴۴۳٫
۳۵. همان.
۳۶. الملابس و الزّینه فى الاسلام، ص ۱۹۲٫
۳۷. فرهنگ جدید عربى – فارسى ترجمه المنجد الطلاّب، ص ۴۷۸٫

افزودن ديدگاه