زینب(س) ، امروز درس حیا، عفت و پاکدامنی می دهد…
نمایش شکوه حیا
مدینه، شبی را به یاد میآورد که کاروان حیا با تمام شکوه و جلال به سوی مکّه روانه شد،آن شب از شبهای ماه رجب بود که کاروانی مجلل از مدینه بیرون رفته، در حالی که دور بانوی «حیا» و عفت را جوانان بنیهاشم و در رأس همه سید جوانان اهل بهشت احاطه نموده بودند. در قطعهای تاریخی، راوی چنین نقل میکند: چهل محمل را دیدم که با پارچههای حریر(ابریشم) و دیباج زینت شده بودند. در این وقت امام حسین(ع) دستور داد بنیهاشم زنهای محرم خود را سوار بر محملها نمایند. پس در این حال من نظاره میکردم که ناگهان جوانی از منزل حسین(ع) بیرون آمد در حالی که قامت بلندی داشت و برگونه او علامتی بود و صورتش مانند خورشید میدرخشید و میفرمود: بنیهاشم کنار روید و آنگاه دو زن از خانه حسین(ع) خارج شدند، در حالی که (سراپا حیا بودند چرا که) دامانشان بر اثر حیای از مردم به زمین کشیده میشد و دور آن دو را کنیزانشان احاطه نموده بودند. پس آن جوان به سوی یکی از محملها پیش رفت و زانوی خود را تکیه قرار داد و بازوی آن دو را گرفت و بر محمل سوار نمود. پس من از بعضی مردم پرسیدم، آن دو بانو کیستند؟! جواب دادند: یکی از آنها زینب (سلام اللّه علیها) و دیگری امکلثوم ؛ دختران امیرالمؤمنین(ع) هستند.
پس گفتم: این جوان کیست؟! گفته شد: او قمر بنیهاشم، عباس فرزند امیرالمؤمنین است. سپس دو دختر صغیری را دیدم که گویا امثال آنها آفریده نشده است. پس یکی را همراه زینب و دیگری را همراه امکلثوم سوار نمود. پس، از (اسم) آن دو دختر پرسیدم: گفته شد: یکی سکینه و دیگری فاطمه، دختران حسین میباشند.(۱) آنگاه بقیه بانوان به همین جلال و عظمت حیا و متانت سوار شدند. و بدینسان کاروان حیا، عفت و متانت و نجابت مدینه را ترک گفت.
زیور آلات فدای حیا و عفت!
پس از غارت لباسهای امام حسین(ع) سپاهیان کوفه و شام به سوی خیمهها هجوم بردند. لحظاتی تلخ و جانکاه بود. زینب کبری بیش از همه تلخی و مخاطرات این تهاجم وحشیانه را احساس میکرد، چرا که از یک سو پاسبان خیمههای حیا و عفت بود و از طرف دیگر حفظ جان امام زمانش را به عهده داشت.
دختر علی (ع) که منش و خوی کوفیان را میشناخت. برای حفظ حیای بانوان و قبل از آمدن آنها تمام زیور آلات زنان را جمع کرده خطاب به عمر سعد فرمود: ای عمر بن سعد! سپاهیان خود را از تعجیل و شتاب در غارت خیمهها بازدار! خود آنچه اسباب و زیور آلات است به شما واگذار میکنیم. مبادا دست نامحرمان به سوی خاندان رسول خدا دراز شود( و بر قامت حیا و نجابت غباری نشیند).[pullquote] سپاهیان خود را از تعجیل و شتاب در غارت خیمهها بازدار! خود آنچه اسباب و زیور آلات است به شما واگذار میکنیم. مبادا دست نامحرمان به سوی خاندان رسول خدا دراز شود[/pullquote]
تمامی وسایل و زیور آلات حتی گوشوارههای فاطمه بنت الحسین (ع) نیز که یادگار امام بوددر محلی جمع شد و پس از آن که زنان و کودکان در گوشهای اجتماع کردند، دختر شجاع علی (ع) فریاد زد: هرکس میل دارد، وسایل و زیور آلات را بر دارد! عدّهای پیش آمدند و هرچه بود غارت کردند…(۲)
زینب بعد از عبور از قتلگاه دردمندانه رو به مدینه جدّش کرد: «یا مُحَمَّداه صَلّی عَلَیکَ مَلائِکَهُ السَّماءَ! هذا الحُسین بِالعَرَاء… وَ بَناتُکَ سَبایا… فَابکَت کُلَّ عَدُوّ وَ صَدیقٍ؛(۳)
ای رسول خدا که ملائکه آسمان برتو درود میفرستند، این حسین توست که در صحرا افتاده… دختران تو اسیر شدهاند، پس دوست و دشمن را به گریه انداخت.»
فریاد بانوی حیا بر بیحیاها
کاروان حیا وارد کوفه شد. مردم در حالی که خاندان رسالت را به سوی عبیداللّه بن زیاد میبردند، اسیران را تماشا میکردند. در این لحظه فریاد بانوی حیا بلند شد:«یا اَهل الکوفَهِ، اَما تَستَحیونَ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ اَن تَنظُرُوا اِلی حَرم النَّبِیِ (ص)؛(۴) ای مردم کوفه! از خدا و فرستاده او شرم نمیکنید که به خاندان پیامبر چشم دوختهاید.»(۵)
با حیاتر از او ندیدم
بعد از آن که کوفیان متوجّه شدند که اسرای آل محمّد (ص) وارد کوفه شدهاند، از گوشهای صدای گریه و زاری شنیده میشد و از جایی بانگ شیون و ناله برمیخاست. زنان کوفه نوحهگری نموده و گریبان چاک میزدند، گریه کنندگان برای بانوان ارجمندی که به اسارت برده شدند، میگریستند، زینب این منظره را که دید نتوانست تاب بیاورد، زینب نتوانست ببیند که کوفیان بر حسین (ع) و جوانانش میگریند با آن که همگی به دست آنها قربانی شدند، آنان برای اسیری دختران رسول خدا، زاری میکردند و کسی جز کوفیان هتک حرمت آن خاندان را نکرده بودند، زینب (سلام اللّه علیها) فرمود:«…اَتَدرُونَ وَیلکم ایّ کَبِدٍ لِمُحَمَّدٍ فَرَثتُم، وَ اَیَّ عَهدٍ نَکثتُم؟ وَ اَیَّ کَرِیمَهٍ لَه اَبرَزتُم؟ وَ اَیَّ حُرمَهٍ لَهُ هَتَکتُم…؟؛ آیا میدانید چه جگری از رسول خدا پاره پاره کردید؟ و چه پیمانی گسستید؟ و چگونه پردهنشینان حرم را از پرده بیرون کشیدید؟ و چه حرمتی از آنها دریدید؟! و چه خونهایی ریختید؟!
سخنان زینب (سلام اللّه علیها) وجدان خفته مردم را بیدار کرده و صدای گریه از زن و مرد و پیر و جوان و خردسال بلند شد. خزیم اسدی میگوید:«وَ نَظرتُ اِلی زینَب بِنت علی (ع) یَومَئِذٍ وَ لَم اَرَو اللّهِ خَفرهً قَطّ اَنطَقُ مِنها؛(۶) متوجه زینب شدم، به خدا سوگند زنی را که سرتاپا شرم و حیا باشد(خفرهً زنی که بسیار با حیا باشد) سخنرانتر از او ندیدم، گویی زینب از زبان علی (ع) سخن میگفت. و همو میگوید: پیرمردی را در کنار خود دیدم که بر اثر گریه محاسنش غرق اشک شده بود، میگفت: پدر و مادرم فدای شما باد مردان شما بهترین مردها، و زنان شما نیکوترین زنان هستند. نسل شما بهترین نسلی است که نه خوار میگردد و نه شکست میپذیرد.(۷)[pullquote]به خدا سوگند زنی را که سرتاپا شرم و حیا باشد(خفرهً زنی که بسیار با حیا باشد) سخنرانتر از او ندیدم، گویی زینب از زبان علی (ع) سخن میگفت. [/pullquote]
آنگاه زینب (سلام اللّه علیها) فرمود:
ماذا تَقُولُونَ اِذ قال َالنَّبِی لَکُم ماذا صَنَعتُم وَ اَنتُم آخِرُ الاُمَم
بِاَآهلِ بَیتی وَ اَولادی وَ تَکرُمَتی مِنهُم اُساری وَ مِنهُم خرِّجُوا بِدَمٍ
چه خواهید گفت آنگاه که رسول خدا(صلی اللّه علیه و آله و سلّم) از شما سئوال کند: این چه کاری بود که انجام دادید در حالی که شما آخرین امت بودید؟! به اهل بیت، فرزندان و پردهنشینان حرم من بنگرید که گروهی اسیر شما شدهاند و گروهی دیگر در خون خود غوطهورند.(۸)
تجلّی حیا در دارالاماره کوفه
زینب بعد از تمام شدن خطبه به راه خود ادامه داد تا به دارالاماره رسید. در این هنگام بغض راه گلویش را بست؛ چرا که او همه جای این خانه را میشناخت. اینجا روزی خانه زینب بود، روزگاری که اسم پدرش علی با عظمتی بیمانند جهان را پر ساخته بود. اشک در دیدگانش حلقه زد. ولی خودداری کرده، مبادا که گریه خوارش کند. زینب دست راستش را به روی قلبش گذارد مبادا از هم بپاشد. در آن دم به اتاق بزرگی رسید و دید عبیداللّه بن زیاد در جایی نشسته که پدرش در آنجا مینشست و از میهمانان پذیرایی میکرد. امروز دوباره زینب به درون این خانه پا میگذارد در حالی که اسیر و داغدار شده، هیچ وقت زینب، مانند امروز احتیاج نداشت که به عظمت روحی و نیروی معنویاش اعتماد کند و به اصالت خاندان و شرافت تبارش پناه برد تا آن طوری که شایسته دختر علی، و «عقیله بنیهاشم» است بایستد تا بتواند آنچه را که از او شایسته است نشان دهد.
زینب، که بیارزشترین لباسهایش برتن و کنیزانش دورش را گرفته بودند. حیا را به عرصه نمایش گذاشت و بدون آن که به امیر سرکش خون خوار اعتنایی کند، به صورت ناشناس در گوشهای نشست در حالی که سراپای وجود او را شرم، حیا نجابت و پاکی احاطه کرده بود.(۹) «فَجَلَسَت زَینَب بنتَ عَلِیّ(ع) مَتَنّکَره؛ زینب ناشناس نشست»(۱۰) ابن زیاد پرسید: این زن کیست؟! (سه بار این سؤال را تکرار کرد) حیا و نجابت زینب از یک طرف، علم حضرت به قصد ابن زیاد برای تحقیر اهل بیت (علیهم السلام) از طرف دیگر اجازه نداد زینب جواب او را بدهد تا آنجا که ابن زیاد ملعون با نیش زبانش نمک به زخم زینب پاشید و برای آزردن او گفت: «کَیف رَأَیتِ صُنعَ اللّهِ بِاَخِیکِ وَ اَهل بَیتِک؛ کار خدا را با برادر و خانوادهات چگونه یافتی؟!»(۱۱) زینب جوابی کوتاه ولی بسیار زیبا داد که ریشه در کمال حیای او داشت چرا که علی (ع) فرمود: «اَلحَیاءُ سَبَبٌ اِلی کُلِ جَمیلٍ(۱۲) ؛ حیا علت(و سوق دهنده به سوی) تمام زیباییها است و از آن جا که زینب دارای کمال حیا و نجابت است همه هستی را و همه مصیبتها را زیبا میبیند، حضرت با آرامشی که از حیا و رضای قلبی او حکایت داشت آن جمله به یاد ماندنی را فرمود: «ما رایت الّا جمیلاً ؛ جز خوبی چیزی ندیدم.»[pullquote]حیا علت(و سوق دهنده به سوی) تمام زیباییها است و از آن جا که زینب دارای کمال حیا و نجابت است همه هستی را و همه مصیبتها را زیبا میبیند[/pullquote]
مجلس یزید، اوج تقابل حیا و بی شرمی
وَ مِمّا یُزِیلَ القَلب عَن مُستَقَرِّها وَ یَترُکُ زَندَ الغَیظِ فیالصَّدرِ وارِیا
وقُوفُ بَناتِ الوَحیِ عِندَ طَلِیقها بِحالٍ بِها تَشجِینُ حَتّی الاَعادِیا(۱۳)
از چیزهایی که دل را از جا میکند و سینه را آتش میزند ایستادن دختران وحی است (به حال اسارت) در نزد آزاد شدههای خود با حالت و وضعیتی که دشمنان هم بر آنها اندوهگین شدند.»
یزید، بزرگان اهل شام و سفرای خارجی را دعوت کرده بود. آنگاه دستور داد که اسیران را وارد کنند. مجلسیان به دختران و دودمان پیامبر نگاه میکردند، که تا دیروز در پس پرده عزّت و احترام قرار داشتند و بیگانهای رخسار آنان را ندیده بود.
هنگامی که مدعوین، بزرگواری، ارجمندی و حیای این دودمان را به خاطر آوردند، همه از شرم و خجالت چشم برهم نهادند، ولی در آن جمع، مرد تنومند شامی سرخ روی، با چشمانی از حدقه درآمده به فاطمه دختر حسین(علیه السلام) مینگریست و با نگاههای آزمندانه خود میخواست او را ببلعد. فاطمه هراسان و لرزان به عمّهاش زینب (سلام اللّه علیها) پناه برد.
مردک شامی برخاست و به یزید گفت: یا امیرالمؤمنین! این دوشیزه رابه من ببخش! فاطمه در حالتی که از وحشت میلرزید، دامن عمّهاش زینب را گرفت. زینب او را در آغوش گرفت و فرمود: «گمان دروغ بردی و فرومایگی کردی! نه تو چنین حقّی داری و نه یزید!»(۱۴) یزید خشمگین شد و سخنانی بین او و زینب (سلام اللّه علیها) رد و بدل شد، تا آنجا که زینب (سلام اللّه علیها) فرمود: اکنون که سرتاسر زمین و آسمان را بر ماتنگ گرفتهای و ما را مانند اسیران به هرسو میکشانی به گمانت که پیش خدا برای ما پستی و برای تو شرف و منزلت است؟! آنگاه فریاد آهنین حیا بر فرق مجسمه بیشرمی فرود آمد که: «یَابنَ الطُّلَقاء آمِنَ العَدلِ یَابنَ الطُّلَقاء تَخدیرُک حَرائِرَکَ وَ اِمائَکَ وَ سَوقُکَ بَناتِ رَسُولِ اللّهِ (ص) سَبایا قَد هَتَکتَ سُتُورَهُنَّ وَ اَبدَیتَ وُجُوهَهُّنَ تَحدُوا بِهِنَّ الاَعداء مِن بَلدٍ اِلی بَلدٍ سَتَشرِفُهُنَّ اَهلُ المَناهِلِ وَ المَناقِل یَتَصَفَّحُ وُجُوهَهُنّ القَریبُ وَ البَعیدُ وَ الَّدَنِی وَ الشَّریفُ، لَیس مَعَهُنَّ مِن رِجالِهِنَّ وَلِیّ وَ لا مِن حُماتِهِنَّ حَمِیّ وَ کَیفَ یُرتَجی مُراقَبَهُ مَن لَفظَ فُوهُ اَکباد الاَزکیاءِ وَ نَبَتَ لَحمُهُ مِن دِماءِ الشُّهَداء… ؛(۱۵) ای پسر آزاد شدگان؛(۱۶) آیا از عدالت است که تو زنان و کنیزان خود را در پرده بنشانی و دختران (پرده نشین) رسول خدا را اسیر کنی(و شهر به شهر بگردانی؟!) پرده آبروی آنها را بدری و صورت آنها را نمایان سازی تا دشمنان، آنان را از شهری به شهری ببرند، و بومی و غریب چشم به آنها بدوزند و نزدیک و دور، و شریف و فرومایه تماشایشان کنند، در حالی که از مردان آنها یاری کنندهای همراهشان نباشد، و از یاری کنندگان آنان مددکاری نباشد. چگونه میتوان امید بست به دلسوزی کسی که (مادرش) جگر پاک مردان خدا را جوید و گوشت او از خون شهدا رویید؟!»[pullquote]گمان دروغ بردی و فرومایگی کردی! نه تو چنین حقّی داری و نه یزید![/pullquote]
کو اسارت؟ خصم تو در بند بود هر کلامت صدهزاران پند بود
زینب آرام گرفت، سخنان سراپا درد و حیای زینب، باعث شد یزید سربهزیر افکند و هرکس در آنجا بود، چنان سربه زیر و خاموش شد که گویی مرغ مرگ بر سر همه سایه افکنده است. نقل میکنند که هنده دختر عبداللّه عامر «زن یزید» آنچه را در مجلس شوهرش رخ داد شنید، پیراهن را نقاب کرده و به درون مجلس رفت و از آن همه نامردی و بیحیایی بر سر او فریاد کشید.(۱۷) نکته مهمی که زینب به آن تصریح میکند و از آن سخت آزرده است این است که زنان یزید پوشیدهاند، و حرمت و حیای آنها محفوظ، ولی او و زنان اهل بیت (علیهم السلام) در معرض دید نامحرمان، به همین جهت نمیگوید زنان تو در کاخ و اسیران در کوخند یا زنان تو سیر و اسیران گرسنهاند، بلکه تنها و تنها بر حجاب و حفظ حرمت و حیا اصرار دارد که این خود میتواند بزرگترین درس برای بانوان جامعه ما باشد که در هر حال مرز حیا را حفظ و حریم حرمت خویش را پاس دارند، و بر مهاجمان مرز حیا و عفّت فریاد بزنند و در مقابل آنها در هیچ حالی ساکت نباشند حتی اگر در بند و اسیر باشند.
عفّت و پاکدامنی، دستاورد
عفت و پاکدامنی، برازندهترین زینت زنان و گران قیمتترین گوهر برای آنان است.
زینب (س) از یک سو، به زیبایی درس عفت را در مکتب پدر آموخت، آنجا که فرمود: «ما المُجاهِدُ الشَّهیدُ فی سَبِیل اللّهِ بِاَعظَمَ اَجراً ممَّن قَدَرَ فَعَفَّ یَکادُ العَفیفُ اَن یَکُونَ مَلَکاً مِنَ المَلائِکَه ؛ مجاهد شهید در راه خدا اجرش بیشتر از کسی نیست که قدرت دارد، امّا عفت میورزد، نزدیک است که انسان عفیف فرشتهای از فرشتگان باشد.»(۱۸) و از طرف دیگر، حیای ذاتی زینب(س) میطلبید که در اوج عفت و پاکدامنی باشد، چرا که بارزترین ثمره و پیآمد حیا، عفت و پاکدامنی است. چنان که علی (ع) فرمود: «سَبَبُ العفَّهِ اَلحَیا؛ علّت عفت و پاکدامنی شرم و حیا است»(۱۹) و فرمود: «اَصلُ المُرُوءَهِ اَلحَیاء وَ ثَمَرُها العِفَّه؛ به هر اندازه که حیا باشد، عفت و پاکدامنی خواهد بود.»(۲۰) و در جای دیگر فرمود: «عَلی قَدرِ الحَیاء تَکونُ العِفَه؛به هر اندازه که حیا باشد، عفت و پاکدامنی خواهد بود.»[pullquote]مجاهد شهید در راه خدا اجرش بیشتر از کسی نیست که قدرت دارد، امّا عفت میورزد، نزدیک است که انسان عفیف فرشتهای از فرشتگان باشد.[/pullquote]
تربیت خانوادگی، و حیای ذاتی زینب کبری(سلام اللّه علیها) باعث شد تا او عفت خویش را حتی در سختترین شرایط به نمایش گذارد. او در دوران اسارت و در مسیر
کربلا تا شام، سخت بر عفت خویش پای میفشرد. مورخین نوشتهاند: «وَ هِیَ تَستُرُ وَجهَها بکَفِها لانَّ قِناعَها قد اُخِذ مِنها؛ او صورت خود را با دستش میپوشاند چون مقنعهاش از او گرفته شده بود.» شاعر عرب به همین قضیه اشاره کرده و میگوید:
وَرِثَت زینَبُ مِن اُمِّها کُلَّ الَّذی جَری عَلَیها وَ صارَ
زادَت ابنَهٌ عَلی اُمِّها تَهدی مِن دارِها اِلی شَرِّ دار
تَستُرُ بِالیُمنی وُجُوهاً فَاِن اَعوَزَها اسَّترُ تَمَدّ الیَسار
«زینب تمامی آنچه بر مادر گذشت را به ارث برد. منتهی دختر سهم اضافهای برداشت که از خانهاش به بدترین خانه حرکت کرد(به اسارت رفت). صورت را (در اسارت) با دست راست میپوشاند، و اگر پوشش او را نیازمند میکرد از دست چپ هم بهره میبرد».
این نشانه عفت اوست که هنگام ورود به شام، شمر را ـ که زمانی سرباز علی (علیه السلام) بود و در آن راه مجروح نیز شده بود، ولی ناپاکیها و بیحیاییها او را به آنجا کشانده که قاتل فرزند علی (علیه السلام) گردد ـ احضار کرد و از او خواست که برای حفظ مرز بلند حیا و عفت کاروان، اسرا را، از خلوتترین درب شهر وارد شام نماید و سرهای شهدا را نیز از بین زنها بیرون ببرد، ولی آن ملعون حیا از دست داده و در نتیجه دین را باخته، عکس فرمایش آن حضرت را عمل کرد و اسیران را از شلوغترین و پرجمعیّتترین درب شهر، یعنی (درب ساعات) وارد نمود و سر شهدا را نیز بین اسرا جای داد. راوی میگوید: «زینب (و یا امکلثوم) را دیدم که چادری کهنه بر سر کشیده و روی خود را گرفته بود. امام سجاد (علیه السلام) نیز به سهل بن ساعد صحابی فرمود: اگر میتوانی چیزی به این نیزهدار بپرداز تا سر امام را کمی جلوتر ببرد که ما از تماشاچیان در زحمت و اذیت هستیم. سهل میگوید: رفتم و یکصد درهم به نیزهدار پرداخت کردم تا از بانوان دور شود، کار بدین منوال بود تا سرها را نزد یزید بردند.»(۲۱)[pullquote]اَلسَّلامُ عَلَیکَ اَیَتُها الکَرِیمَه النَبیِّلَه؛ سلام بر تو ای بانوی بزرگوار و با نجابت (و حیا).[/pullquote]
آری زینب (س) حاضر است جان بدهد، فرزند بدهد، برادر و برادرزاده و بستگان بدهد، به اسیری برود و خلاصه هر مشکلی را، تناب بر گردن را،گرسنگی و تشنگی را تحمّل کند ولی از عفت و حیای خویش چون گوهر گرانبهایی مراقبت کند. او حاضر نیست تحت هیچ شرائطی در معرض دید اجنبی قرار گیرد.
مکتبی که زینب در آن درس خوانده و دوره دیده به او آموخته که کشته شدن در راه راست را جمال و زیبایی بداند، ولی حضور بدون پوشش و در معرض دید نامحرمان قرار گرفتن را وبال و ننگ و عار و رسوایی بداند.
علی (علیه السلام) فرمود: «ثَمَرَهُ العِفَّهُ اَلصِّیانَه؛ میوه عفت حفاظت (و پاسداری از گوهر عفاف) است آری زنیب سرتاپا حیا و نجابت، عفت و پاکی و پاکدامنی است، در بخشی از زیارتنامه حضرت میخوانیم: «اَلسَّلامُ عَلَیکَ اَیَتُها الکَرِیمَه النَبیِّلَه؛ سلام بر تو ای بانوی بزرگوار و با نجابت (و حیا).
پینوشتها:ـــــــــــــــــــــــ
۱٫ موسوعه کلمات الامام الحسین، معهد تحقیقات باقر العلوم، قم، موسسه الهادی، چاپ اول، ص ۲۹۷ ـ ۲۹۸٫
۲٫ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، بیروت، مؤسسه الاعلمی، ۱۳۹۴ (هـ.ق)، ج ۳، ص ۲۰۴٫
۳٫ کامل ابن اثیر، ج ۴، ص ۸۴ ؛ انساب الاشراف، ج۳، ص ۲۰۶٫
۴٫ سید عبدالرزاق الموسوی المقرم، مقتل الحسین، ص ۳۱۰٫
۵٫ محمد باقر مجلسی، بحارالانوار(بیروت، داراحیاء التراث العربی) ج ۴۵، ص ۱۰۸٫
۶٫ همان، ص ۱۱۰٫
۷٫ از عاشورا تا اربعین، سازمان تبلیغات اسلامی، ص ۹۹٫
۸٫ با نگاهی به: بانوی کربلا حضرت زینب، ص ۱۳۸ ـ ۱۳۹٫
۹٫ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۱۱۵٫
۱۰٫ همان، ص ۱۷۹٫
۱۱٫ میزان الحکمه، ص ۷۱۶٫
۱۲٫ بحارالانوار، ج۴۵، ص ۱۱۶٫
۱۳٫ شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، انتشارات هجرت، ۱۳۸۰، ج ۱، ص ۷۹۳٫
۱۴٫ بانوی کربلا حضرت زینب، ص ۱۴۴٫
۱۵٫ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۱۳۳، ر ـ ک ابوعلی طبرسی، الاحتجاج، ج ۲، ص ۱۲۲٫
۱۶٫ روز فتح مکّه بزرگان قریش نزد رسول خدا آمدند، رسول خدا از آنها پرسید:(گمان میکنید با شما چگونه رفتار میکنم؟! گفتند: آنچه در اندازه برادری و بزرگواری برادرزادهای بزرگ است. پیامبر (ص) فرمود)«اذهبوا انتم الطّلقاء؛ بروید که شما آزاد هستید» از همان تاریخ بزرگان قریش به طلقاء «آزاد شدگان» معروف شدند. ر ـ ک: سیره ابن هشام، ج ۴، ص ۵۴ ـ ۵۵ مغازی واحدی، ج۲، ص ۸۳۵٫
۱۷٫ بانوی کربلا، ص ۱۴۷٫
۱۸٫ نهج البلاغه، فیض الاسلام، حکمت ۴۶۶٫
۱۹٫ میزان الحکمه، ج ۲، ص ۷۱۷، روایت ۴۵۵۷٫
۲۰٫ همان، روایت ۴۵۵۸٫
۲۱٫ همان، روایت ۴۵۵۹٫
۲۲٫ جزائری الخصائص الزینبیّه، ص ۳۴۵٫
۲۳٫ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۱۲۷ ؛ زخّار قمقام، ص ۵۵۶ ؛ از عاشوا تا اربعین، ص ۱۲۲٫
۲۴٫ محمدی ریشهری، منتخب میزان الحکمه، سید حمید حسینی، قم، دارالحدیث، چاپ دوم، ۱۳۸۰، ص ۳۵۳٫
[tabs][tab title=”منبع”]وبلاگ حجاب و عفاف[/tab] [/tabs]