google یه عروس می‌خوایم چادری | حجاب برتر
Find Me Here
18 اکتبر

یه عروس می‌خوایم چادری

مجموعه: متن

اینکه من با چادرم حس امنیت دارم خیلی خوب است. اینکه خیلی‌ها خودشان حواسشان هست که هر آنچه به مخیله‌شان خطور می‌کند را جلوی من نگویند خیلی خوب است.

photo-gallery-dokhtarchadori33

 

اینکه خیلی‌ها “گمان می‌کنند” من خیلی خوبم! خیلی خوب است. اینکه مشکی است خیلی خوب است. اینکه حس وقار و متانت می‌هد خیلی خوب است. حتی اینکه جمع و جور کردن چادر خیلی راحت نیست این هم خوب است. اینکه در حال و هوای خودم هستم و یکی جلو می‌آید و می‌گوید: «خانوم چادرتون خیلی خوبه، هم راحته، هم پوشیده ست! اسمش چیه؟» و من جواب می‌دهم «جلابیب»، این هم حس خیلی خوبی است.

اما اینکه یک نفر بعد از کلی پرسش و پاسخ در مورد چادر و قیمت و مراکز فروش و کلی انداز برانداز کردن چادر به سر من و غیره و ذلک برگردد آهسته و درِگوشی بگوید شما قصد ِ ازدواج ندارین؟ و بعد از اینکه جواب منفی شنید و وقتی برای کلی سوال‌های دیگر که درس می‌خونین؟ تموم شده؟ خواهر بزرگ‌تر دارین؟ به اسم کسی هستین!؟ باز هم جواب منفی شنید و بعد از کلی تعریف از شازده پسرش که خیلی پسر خوبی است و انتقال فقط و فقط یک حس به من آن هم حس بچه‌ای که با شکلات گول می‌خورد و بعد از کلی نصیحت که دختر یک بهاری داره و … برگردد بگوید: ما یه عروس می‌خوایم چادری شما بین اقوام کسی رو ندارین که مثل خودتون باشه!؟ حس خیلی خیلی بدی دارد.[pullquote]انتخاب شدن به خاطر هرچیز ِ دیگری جز شرافت و انسانیت و ایمان حس بدی دارد، حس مقایسه شدن با یک جسم، و تداعی یک جمله هنگام ِ خرید لباس «یه لباس می‌خوام صورتی، آستین بلند، شیک و دوخت هرکجا می‌خواد باشه باشه فقط چینی نباشه!» مهم نیست طرف دوم مقایسه پول است یا مدرک یا شغل یا حتی چادر.[/pullquote]

اینکه یک عصر تابستانی همراه دوستت خوش و خرم به قصد دیدنِ صندل‌ راهی خیابان شده باشید و یک نفر جلوی شما را بگیرد و بگوید یکی‌تون شماره‌شو بده برای امر خیر!! و این پا و آن پا کند و هی قیافه‌های هاج و واج‌تان را تماشا کند بعد هم ناامید بگوید آخه یک عروس می‌خوام چادری وبعد هم راهش را بگیرد و برود خیلی حس بدی است.

اینکه یکی از همین خاله خانباجی‌ها تماس بگیرد و فی‌الفور با مادر ِخانه کار داشته باشد و هر سوال در میان بپرسد «حجاب دخترتون چادره دیگه؟» خیلی حس بدی است.

اینکه وقتی کنار خیابان منتظر اتوبوس ایستاده‌ای یک خانمی با ماشین بوق بزند و آدرس بپرسد و بعد از اینکه متوجه شد کجا باید برود و بیست سی متر دور شد دنده عقب بیاید و بگوید شما قصد ازدواج ندارین؟ و باز وقتی جواب منفی گرفت بگوید بین اقوام چی؟ یه دختری باشه مثل خودتون، ما یه عروس می‌خوایم چادری، خیلی حس بدی است.

اینکه جلوی ورودی حرم ایستاده‌ باشی و برای خودت اذن دخول بخوانی و یک نفر در ِ گوشت زمزمه کند شما قصد ازدواج ندارین؟ و با پاسخ منفی مواجه شود بگوید ما یه عروس می‌خوایم چادری شما کسی رو سراغ ندارین؟ خیلی حس بدی است، اصلا فاتحه می‌خواند به کل ِحس ِخوب ِ زیارت ِآن روز.

انتخاب شدن به خاطر هرچیز ِ دیگری جز شرافت و انسانیت و ایمان حس بدی دارد، حس مقایسه شدن با یک جسم، و تداعی یک جمله هنگام ِ خرید لباس «یه لباس می‌خوام صورتی، آستین بلند، شیک و دوخت هرکجا می‌خواد باشه باشه فقط چینی نباشه!» مهم نیست طرف دوم مقایسه پول است یا مدرک یا شغل یا حتی چادر.

و شما خانم‌های محترم و نسبتا مسن و بعضا جوان!

به نظرتان دختری که قصد ازدواج داشته باشد به یک رهگذر اعتماد می‌کند و شماره‌اش را می‌دهد؟ اگر این کار را انجام دهد با خودتان فکر نمی‌کنید به چند نفر از رهگذران ِ این شهر شماره‌اش را داده است؟ اگر دخترِ خودتان چنین کاری را انجام دهد چه فکری در موردش می‌کنید؟ چطور به خودتان اجازه‌ی چنین کاری می‌دهید؟

آگاه باشید و بدانید، یک دختر به فصل خزان که هیچ به زمستانش هم که رسیده باشد شماره‌اش را به یک رهگذر نمی‌دهد.

و باز هم شما خانم‌های محترم و نسبتا مسن و بعضا جوان!

هیچ می‌دانستید در این مواقع دوست دارم یک کپی از گرز رستم در نزدیکی‌ام باشد!؟ نه اینکه بخواهم شما را قلع و قمع کنم، نه، شما به هر حال باید دنبال عروس چادریتان بگردید! دوست دارم خودم را نفله و ناکار کنم تا یک نفر از دایره‌ی انتخاب ِ شما کم شود

[tabs][tab title=”منبع”]وبگاه لینک زن[/tab] [/tabs]
۰ دیدگاه

افزودن ديدگاه