google چادرش را پاره کردند... | حجاب برتر
Find Me Here
01 نوامبر

چادرش را پاره کردند…

مجموعه: متن

خاطرات جالب آیت الله مهدوی کنی از دوران رضاخان…

آیت الله مهدوی کنی

کشف حجاب رضاخانی

در دوره‌ی سلطنت رضا‌شاه، من کودک بودم و اقدامات ضد مذهبی او را تا حدودی به یاد دارم. رضا‌شاه با حجاب زنان مخالف بود و دستور کشف را در سراسر کشور، حتی در دهات و روستا‌ها صادر کرده بود و در دهات ژاندارم‌ها مأمور اجرای آن بودند. من حادثه‌ی تلخی از این دوران به یاد دارم. در آن زمان من کودک بودم و هنوز به مدرسه نمی‌رفتم.

روزی در منزل بودم، هم‌شیره‌ای دارم که سه سال از من بزرگ‌تر است. از مکتب خانه به منزل می‌آمد (در آن زمان مدرسه برای دختر‌ها وجود نداشت)، دیدم درحال گریه و زاری از مکتب خانه برمی‌گشت، زیرا مأمورین ژاندارمری چادرش را پاره کرده بودند. سن او خیلی کم بود، شاید هفت، هشت سال بیشتر نداشت. خواهرم می‌گفت: “امنیه” (آن وقت به ژاندارم‌ها امنیه می‌گفتند)، در راه مرا دید و چادرم را از سرم گرفت و از وسط پاره کرد. بعد روی سرم انداخت و گفت حالا همین جوری برو! خواهرم به خاطر اینکه به حفظ چادر و حجابش اهمیت می‌داد، خیلی برایش ناگوار بود. پدرم هم خیلی ناراحت شد و گفت این امنیه کجاست؟ برویم پیدایش کنیم که بعد نمی‌دانم چه شد.

علی‌ای حال از جنایاتی که من خودم به چشم دیدم همین مسئله‌ی برداشتن چادر از سر زنان بود. حتی در روستایی مثل کن هم مزدوران رضاخان نمی‌گذاشتند زن‌ها چادر سر داشته باشند. از آن‌جا که روستای کن در آن زمان با تهران فاصله داشت، زن‌ها آنجا خیلی مقید بودند که حجابشان را حفظ کنند. الان هم کنی‌های اصیل حجابشان همان چادر است و خیلی هم محفوظند و معمولا صورتشان را هم باز نمی‌کنند. در آن زمان زن‌ها برای اینکه چادرشان را حفظ کنند، روزها از منزل بیرون نمی‌آمدند و اگر می‌خواستند به حمام و یا دیدن اقوام بروند، شب‌ها می‌رفتند. علاوه بر این چون می‌دیدند در شب نیز ممکن است مشکلاتی پیدا شود خانه‌ها را به هم ارتباط داده و به یکدیگر در باز کرده بودند که آثار آن در همین منزلی که ما الان در کن داریم، هنوز باقی است. خانه‌ها تا حمامی که در بالای ده بود به هم راه داشتند.

واقعا اگر از نظر تاریخی بررسی شود که این درها برای چیست، معلوم می‌شود حادثه‌ای بوده که این‌ها از در معمولی نمی‌رفتند بلکه به جای درهای معمولی از درهای غیر معمولی عبور و مرور می‌کردند این آثار تاریخی به وضوح جنایات رژیم پهلوی را آشکار می‌سازد.

از کارهای دیگر رضاخان ترویج لباس متحدالشکل و تغییر لباس روحانیون و لباس بومی مردم بود و علما دستور داد که باید در میان آنان تصفیه‌ای صورت گیرد چون هر فردی نباید ملبس به این لباس بشود ظاهر امر این نبود که ما می‌خواهیم لباس را از علما بگیریم و خلع لباسشان کنیم بلکه این طور می‌گفتند که افرادی که می‌خواهند ملبس به این لباس بشوند باید شرایطی داشته باشند امتحان بدهند و قهرا آن‌هایی که از عهده امتحان برمی‌آیند قبولشان کنند و آن‌ها که از عهده برنمی‌آیند حق پوشیدن لباس ندارند آن وقت افرادی که اجازه اجتهاد داشتند به پوشیدن لباس مجاز بودند در این رابطه بعدها ما شنیدیم که مرحوم آیت‌الله‌العظمی (سید حسن) اصفهانی که مرجع تقلید آن زمان بودند به خاطر حفظ لباس علما و روحانیت به خیلی‌ها اجازه اجتهاد داده بودند که واقعا مجتهد نبوند اما این اقدام ایشان فقط به خاطر حفظ اساس و لباس روحانیت بود و تعدادی هم امتحان می‌دادند و تصدیق مدرسی می‌گرفتند و در سلک کارکنان دولت درآمدند البته این مسئله را من شنیده‌ام چون در آن زمان کودک بودم همچنین نقل کردند که عوامل رضاخان لباس برخی روحانیون را به بهانه اینکه با پارتی بازی توانسته‌اند این لباس را بپوشند درمی‌آوردند اگرچه پاره‌ای از این افراد صلاحیت پوشیدن لباس روحانیت را نداشتند ولی واقعیت این است که بسیاری از افراد صالح هم از پوشیدن این لباس محروم شدند حتی ما می‌شنیدیم که پاسبان‌ها در خیابان قبای روحانی‌ها را با چاقو پاره می‌کردند برای اینکه لباس متحدالشکل ایجاد شود.

محدودیت‌های مذهبی

در آن ایام قبل از آنکه رضاشاه عزاداری را منع کند همیشه یک دهه روضه‌خوانی داشتیم من کودک بودم که یادم می‌آید روضه می‌خواندند و مادرم برای مهمان‌ها قلیان چاق می‌کرد پدرم نسبت به عزاداری و روضه بسیار علاقمند بود بعد که روضه‌خوانی تعطیل شد در خانه صحبت می‌شد که چرا روضه خوانی‌ای که ما هر سال داشتیم تعطیل شد گفتند که دولت جلوگیری می‌کند و نمی‌گذارد روضه خوانده شود.

ما در کن چند تا معمم داشتیم اما دولت به غیر از یکی از آنها به دیگران اجازه نداد معمم باشند اینها با وضع خاصی زندگی می‌کردند معمولا در خانه بودند و از خانه بیرون نمی‌آمدند و در محاصره قرار گرفته بودند اینها چیزهایی بود که خودم دیده بودم اما پدرم نقل می‌کرد که اوایلی که رضاشاه آمد خیلی اظهار دیانت می‌کرد و حتی در دسته‌های عزاداری شرکت می‌کرد و شمع به دست می‌گرفت و به صورتش گل می‌زد ولی بعد به تدریج عزاداری را منع کرد پدرم می‌گفت: که سحرها بعد از اذان صبح مومنین هر محله در یکی از خانه‌ها جمع می‌شدند تا عزاداری و مراسم مذهبی انجام دهند و سر کوچه‌ها نگهبانی می‌گذاشتند که مبادا سر و کله مأمورین دولت و به تعبیر آن‌ها آژان‌ها پیدا شود و بالاخره در ان زمان روضه پنهانی خوانده می‌شد.

[tabs active=”3″][tabs] [tab title=”منبع”] حجاب نیوز[/tab] [/tabs]
۰ دیدگاه

افزودن ديدگاه